جدول جو
جدول جو

معنی گرم جوشی - جستجوی لغت در جدول جو

گرم جوشی
(گَ)
محبت و اختلاط کردن. (آنندراج) (غیاث). اختلاط بسیار کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 29) ، تپاک نمودن. (آنندراج) (غیاث). اضطراب. بی قراری
لغت نامه دهخدا
گرم جوشی
معاشرت و اختلاط بسیار، اضطراب بیقراری
تصویری از گرم جوشی
تصویر گرم جوشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم جوش
تصویر گرم جوش
کسی که با دیگران به گرمی و محبت رفتار کند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
بسیار محبت کردن، تپاک کردن. (آنندراج) (غیاث). بی قراری کردن
لغت نامه دهخدا
(دِتَ / تِ)
درم جوینده. جویندۀ درم. درم خواه. رجوع به شاهد ذیل درم بخش شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
گویندۀ سخنان نرم و ملایم. آنکه سخنی دلفریب گوید. گویندۀ سخنان شیوا و دلچسب. ملیح:
چو کافور موی و چو گلبرگ روی
دلش رزمجوی و زبان گرم گوی.
فردوسی.
چو کافور گرد گل سرخ موی
زبان گرم گوی و دل آزرم جوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ)
تندروی. سرعت:
گر نفسش گرم روی هم نکرد
یک نفس از گرم روی کم نکرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرم جوشیدن
تصویر گرم جوشیدن
معاشرت و اختلاط بسیار کردن، اضطراب داشتن بیقراری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم جوش
تصویر گرم جوش
آنکه با دیگران بسیار معاشرت و اختلاط کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم روی
تصویر گرم روی
تندروی سرعت
فرهنگ لغت هوشیار
شیوه و فرمی سنتی در بستن روسری
فرهنگ گویش مازندرانی